اصل حرف من

چاره درد مرا حکمت یونان نکند

جهل من بیشتر از دانش افلا طون است

سعی می کنم فراموشتان نکنم . شما نیز بکوشید عزیزانتان را فراموش نکنید (نمی شود جلوی شکستن دل را گرفت اما می شود از اینکه تکه های تیز آن ، چشم کسی را بربد جلوگیری کرد)

کارو

برو ای دوست برو!
برو ای دختر پالان محبت بر دوش!
دیده بر دیده ی من مفکن و نازت مفروش...
من دگر سیرم... سیر!...
به خدا سیرم از این عشق دوپهلوی تو پست!
تف بر آن دامن پستی که تورا پروردست!

کم بگو ، جاه تو کو؟! مال تو کو برده ی زر!
کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر!
گر طلا نیست مرا ، تخم طلا، مَردم من،
زاده ی رنجم و پرورده ی دامان شرف
آتش سینه ی صدها تن دلسردم من!
دل من چون دل تو، صحنه ی دلقک ها نیست!
دیده ام مسخره ی خنده ی چشمک ها نیست!
دل من مامن صد شور و بسی فریاد است:
ضرباتش جرس قافله ی زنده دلان
تپش طبل ستم کوب، ستم کوفتگان
چکش مغز ز دنیای شرف روفتگان
«
تک تک» ساعت، پایان شب بیداد است!
دل من، ای زن بدبخت هوس پرور پست!
شعله ی آتش« شیرین» شکن«فرهاد» است!
حیف از این قلب، از این قبر طرب پرور درد
که به فرمان تو، تسلیم تو جانی کردم،
حیف از آن عمر، که با سوز شراری جان سوز
پایمال هوسی هزره و آنی کردم!
در عوض با من شوریده، چه کردی، نامرد؟
دل به من دادی؟نیست؟
صحبت دل مکن، این لانه ی شهوت، دل نیست!
دل سپردن اگر این است! که این مشکل نیست!
هان! بگیر!این دلت، از سینه فکندیم به در!
ببرش دور ... ببر!
ببرش تحفه ز بهر پدرت، گرگ پدر

مرگ

گورستان، آن جا آرامگاه من است
در آنجا،سکوت،ساز دلنواز مرگ را با پنجه ی باد
در مایه ی تنهایی می نوازد
و زمین آبستن راز های پنهان
و من آرام با رویای گرمی بخش پوسیدن
ز پشت شیشه ی سنگی
می بینم و می فهمم آنان را
چه مضحک گریه رویانی
همه داد وهمه شیون
همه افسوس، همه غوغا
ولی فردا
چه مضحک گریه رویانی
دورویی، زیرکی از چهره ی هر یک تو می خوانی
و می بینم ز پشت شیشه ی سنگی
غبار آلود آن دنیای پر نکبت
که از دود خیانت آسمانش تیره گردیده
و می بینم ز پشت شیشه ی سنگی
من آن طفل عریان را
که بر خرمای هفتم خیره گردیده
فلانی همچو بختک
روی سنگم پهن افتاده ،می نالد چرا رفتی!
ومن باز از پس آن شیشه ی سنگی
تماشا می کنم قلب سیاهش را
و می خوانم کتاب پر گناهش را
جبین بر سنگ بفشردم
سکوت خویش را هرگز به دنیایی نخواهم داد

خاطرات

فكر مي كردم آن بدترين اتفاق زندگيم دارد فراموش مي شود

اما مادرم با تمام حماقت جلو آمد و تولدم را تبريك گفت .

يادتان باشد ... خاطرات نفرت بار كسي را برايش هدريه نفرستيد .

گوناگون

اي نسيم صبحدم، يارم کجاست؟
غم ز حد بگذشت، غم‌خوارم کجاست؟
وقت کارست، اي نسيم، از کار او
گر خبر داري، بگو دارم، کجاست؟
خواب در چشمم نمي‌آيد به شب
آن چراغ چشم بيدارم کجاست؟
بر در او از براي ديدني
بارها رفتم، ولي بارم کجاست؟
دوست گفت: آشفته گرد و زار باش
دوستان آشفته و زارم، کجاست؟
نيستم آسوده از کارش دمي
يارب، آن، آسوده از کارم کجاست؟
تا به گوش او رسانم حال خويش
نالهاي اوحدي‌وارم کجاست؟

(اوحدي مراغه‌اي)

امروز با حافظ

اي همه شکل تومطبوع وهمه جاي توخوش//دلم ازعشوه شيرين شکرخاي توخوش
همچوگلبرگ طري هست وجود تولطيف     همچوسروچمن لخد سراپاي توخوش

کاش بتواند فراموش کند

توی پیاده‌رو با عجله راه می‌رفتم که از پشت سر محکم به من خورد و تعادلم را بر هم زد، پسربچه‌ای بود که ده سال نداشت، زمین نخوردم اما خودش با دوچرخه‌اش روی زمین ولو شده بود و با چشم‌های وحشت‌زده به من نگاه می‌کرد. تقریباً بلافاصله ایستاد و خم شد تا دوچرخه را از زمین بلند کند... همان‌طور که خم بود نتوانستم خشمم را کنترل کنم و تیپایی حواله‌ی باسنش کردم! یواش زدم و خودم را قانع کردم که لایق چنین تنبیهی است. پسرک سراسیمه برگشت و دوباره با چشم‌های درشتش به من خیره شد. دردش نگرفته بود و این‌بار ترس نبود که در چشم‌هایش موج می‌زد، تعجب بود و سؤال... تحقیر شده بود و من تحقیرش کرده بودم...

امروز بیست سالی از آن تیپای کذایی گذشته و پسرک آن‌روز مردی است که امروز جایی در این شهر زندگی می‌کند. نمی‌دانم که تلخی تیپایی که به ناحق خورد را فراموش کرده یا نه اما بیست سال است که با یادآوری این خاطره از خودم می‌پرسم:

اگر من را نبخشیده باشد... اگر فراموش نکرده باشد...؟

اسیر

نویسنده فروغ فرخزاد

دانلود کن

رباعیات خیام

جمع آوری توسط : صادق هدایت

دانلود کن

دیوار

نویسنده : فروغ فرخزاد

دانلود کن

کتاب شعر سهراب سپهری

دانلود کن

آموزش مقدماتی ویژوال بیسیک

دانلود کن

اگر زيستن را دوست داشتم، هرگز به هنگام به دنيا آمدن نمي گريستم.



بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

5

روز تولدت شد و نيستم اما كنار تو، كاشكي مي شد كه جونمو هديه بدم براي تو. درسته ما نميتونيم اين روز و پيش هم باشيم، بيا بهش تو رويامون رنگ حقيقت بپاشيم.

بازم شادي و بوسه  گلاي سرخ و ميخك، ميگن كهنه نمي شه تولدت مبارك. تولدت عزيزم پراز ستاره بارون، پر از باد كنك و شوق، پر از آينه و شمعدون.

وقتي مياي تو صحرا، راستي قيامت ميشه. دشت به اين بزرگي، غرق حسادت ميشه. هرجا قدم ميذاري، هزار تا دل نصيبه. شقايق از خجالت، سرشو پايين ميگيره. ياسمن و بنفشه، انگار كه گيج گيجن. عقاقيا ميدونن، پيش تو هيچ هيچن.

تو گلي تنت گله، اون عطر پيرهنت گله. خنده هات خنده گل، طرز شكفتنت گله.

تو خودت، ناز تنت، ناز دلت، نازه و نازه گل من. تو چشات، ناز صدات، ناز دلم، غرق نياز گل من.

امروز

خودم افتخار میکنم ٬ چون قلب کسی را تسخیر کرده ام که هنوز

کسی اجازه وارد شدن به آن را نداشته و نخواهد داشت . . .


ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد

چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد

فرهاد صفت در آرزویی شیرین

دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد

خدایم ای خدایم ای خدایم / صدایت میکنم بشنو صدایم

صدای خسته و تنها ترینم / که زیر موج نامهربانان شکستم . . .


2

اگر دریای دل آبی ست ٬ توئی فانوس شبهایش

اگر حرفی زدم از گل ٬ توئی مفهوم معنایش . . .

4

در عشق تو از بس که خروش آوردیم

دریای سپهر را به جوش آوردیم

چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت

رفتیم و زبانهای خموش آوردیم
اید تو رو پیدا کنم شاید هنوز هم دیر نیست

تو ساده دل کندی ولی تقدیر بی تقصیر نیست . . .

تو را یاد کنم

هر دم به بهانه ای تو را یاد کنم / افسرده دلم را به یاد تو شاد کنم


بی تو دل من چون کلبه ای محزون است / با یاد تو این خرابه آباد کنم . . .



گل نیست چنین سرکش و رعنا که توئی / مه نیست بدین گونه فریبا که توئی


غم بر سر غم ریخته آنجا که منم / دل بر سر دل ریخته آنجا که توئی . . .

3

آدما از جنس برگند . گاهی سبزند ، گاهی پائیزن و زردند . زمستون دیده نمیشن . تابستون سایبون سبزند. آدما خیلی قشنگن . حیف كه هر لحظه یه رنگند ...