گويند که بَطي در آب روشنايي ِ ستاره مي ديد؛ پنداشت که ماهي است. قصدي مي کرد تا بگيرد و، هيچ نمي يافت. چون بارها بيازمود و حاصلي نديد، فرو گذاشت. ديگر روز هرگاه که ماهي بديدي، گمان بردي که همان روشنايي است؛ قصدي نپيوستي و ثمرت ِ اين تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.
(کليله و دمنه)